سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شوق، خوی صاحبان یقین است . [.امام علی علیه السلام] 
»» قمر هاشمیان

قمر هاشمیان

 

چون خدا داد به ام البنین آن شاه زنان زیب جهان نور عیان سرو خرامان مه تابان گل بستان عرب اصل و نسب فرع و سبب عین و ادب از علی شیر خدا حیدر صفدر ولی حضرت داور وصی نفس پیمبر صاحب تیغ دو پیکر فاتح قلعه خیبر قاتل لشکر کافر ناظم نظم دو کشور علی والی اعلی عالم مسجد اقصی مرشد کامل و دانا به همه مردم دنیا با وفا عین صفا یک پسری سیم و زری چون گهری گل پسری چون قمری

پرثمری پس علی آمد و بنشست و بفرمود به ام البنین ای مادر عباس به کاری که خدا خواست رضا باش تو بیاور ز محبت زره عشق و ارادت ببرم نور دو چشمان تر م را پسر م را گهر م را مه تابان قمرم را شجر پر ثمر م را تا بچینم گلی از باغ وصالش به جهان نیست مثالش همه عالم به خیالش نرسد کس به وفایش بخصالش ببرش بردن و بگرفت بدامان بنهادش غمی از دل بزدایش بزد بوسه بلع لب فرزند عزیز ش بدو ابروی هلالش بدو چشمان عزیزش بدو بازوی رشیدش به گل روی جمالش و در اشک چو سیلاب روان کرد دو بنالید و بزارید و بگریید که ام البنین گفت که ای شاه سرافراز چرا می کنی آواز بگو مطلب این راز مگر عیبی و نقصی به دو دست پسر م هست که نالید ی و گرئیدی و رنجیدی فرمود نه و الله نبود عیب و عیوبی به دو دست پسر م نیست کسی برتر و بهتر ز عزیز دل حیدر که بود میر غضنفر
بود این مطلع دیگر که بیاد آمده ما را ز کجا دشت بلا را آن زمانی که به صحرای بلا از ستم قوم دغا از حرم آل عبا تا به سماء ناله اطفال حسینم رود و غیرت عباس بجوش آید و به صف معرکه چون شیر غضبناک زند بر صف آن فرقه بیباک به آن مردم سفّاک بر آن لشکر بیباک به طرّاری و چالاک که از خون لعینان دغا روی زمین را کند او رنگ بسی می کند او جنگ به آن فرقه دل سنگ بیاید لب دریا کند از آب تمنا کفی از آب بگیرد ببرد نزد دهان تا به خیال لب عطشان حسین آید و زان آب ننوشد بخروشد و برون آید از آن آب لبش تشنه و بیتاب ببین شرم و حیا مهر و وفا را لشکر کافر خونخوار در آن بادیه بسیار به شمشیر جفا کار به یک بار بگیرند و ببندند سر راه یکسره به میر علمدار و یکی ظالمی از کینه ز جا می جهد از راه کمین می برد از سرور دین دست یسارش می کند باز به دست دگرش چنگ به آن فرقه دل سنگ چه ضرغام کند جنگ یکی ظالم دیگر ز کمینگاه غضنفر بدر آید سگ ابتر ببرد دست شهنشاه جهان فر زمان میر دلاور پسر ساقی کوثر بدم نیزه و خنجر بره دوست دو دستش زمی روی الستش شود او سر خوش صهبا زمی خالق یکتا همه از عشق تو لا صفت آن شه والا قمر هاشمیان حضرت عباس دل آرا که بود باب حوائج به همه درد علاج است و همه کار رواج

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الصالح ( شنبه 87/8/4 :: ساعت 11:45 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

لحظه از گذشته های نه چندان دور
فاطمه (س)
[عناوین آرشیوشده]
 

>> بازدید امروز: 13
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 15230